خدیجه رشید، بانوی تازه مسلمان هندی
خدیجه رشید، بانوی تازه مسلمان، ماجرای مسلمان شدنش را برای شبکه اهل البیت (AHLULBAYT) اینگونه توضیح میدهد: «سلام. اسم اسلامی من خدیجه رشید است. من در دوبی متولد شدم. پدر و مادرم بسیار مذهبی و مسیحی کاتولیک هستند. خداوند در خانه ما حضور داشت؛ هنگام خوردن غذا دعا میکردیم، صبح و شب دعا میکردیم و به کلیسا میرفتیم. کریسمس در خانواده ما خیلی مهم بود نه به صورت امروزی که آذینبندی میکنند و فقط جشن میگیرند، بلکه اهمیت آن به خاطر تولد حضرت عیسی بود. ما به کلیسا میرفتیم و در منزل جشن سادهای همراه با توجه به عیسی مسیح میگرفتیم. مسلمانان نیز به خانه ما برای تبریک کریسمس میآمدند و با هم شیرینی میخوردیم. همیشه به این فکر بودیم که به دیگران محبت و کمک کنیم.
در دوران کودکی مادرم کتاب مقدس مخصوص کودکان را به من داد؛ کتابی پر از داستانهای زیبای کتاب مقدس با زبان کودکی و همراه با تصاویر زیبا. بسیار مسیحیت را دوست داشتم ولی وقتی بزرگ شدم نمیتوانستم عقاید مسیحی را قبول کنم. همیشه سوالات زیادی راجع به عقاید مسیحی داشتم، تثلیث را نمیتوانستم بپذیرم، عیسی چگونه خدا بوده است؟ و... ولی هر موقع از دیگران این سوالات را میپرسیدم، آنها میگفتند که باید ایمان بیاوری و راجع به آن فکر نکنی. ایمان مسیحیان کورکورانه و تقلیدی است. کسی نتوانسته است تثلیث را بفهمد که خدا یکی است اما سه شخصیت دارد، یعنی چی؟
با مسلمانان رفت و آمد داشتم. با آداب آنها آشنا شده بودم. روزه و افطاری آنها برایم جالب بود. حتی گاهی اوقات برای اینکه بفهمم مسلمانان چه احساسی دارند، روزه میگرفتم. بسیار برایم جالب بود. زندگی در دبی، باعث آشنایی من با زبان عربی شد. شنیدن قرآن کریم برایم بسیار جذاب بود و احساس میکردم که کسی میگوید: بیا!
پذیرش حجاب برای من بسیار آسان بود چون حضرت مریم نیز در تصاویر اولیه همیشه با حجاب است. برخی فکر میکنند که زنان در حجاب تحت فشار هستند ولی برعکس است، ما در حجاب احساس آرامش و آزادی بیشتری میکنیم، احساس میکنیم که مورد احترام حقیقی دیگران هستیم. میتوانیم آزادانه تصمیم بگیریم. این پوشش برای من یک دنیای جدیدی را ترسیم کرد. من خیلی خوشحالم و فکر میکنم زنان دیگر نیز میتوانند حجاب را بپوشند و بهترین پوشش برای زنان حجاب است.
در دانشگاه با فرق اسلامی آشنا شدم. از امام حسین (علیهالسلام) چیزی نمیدانستم. نظر بسیاری راجع به شیعه منفی بود. آنها شیعه را یک مذهب اهل ماتم میدانستند. هنگامی که داستان عاشورا را شنیدم، بسیار بسیار گریه کردم و نمیتوانستم راجع به آن فکر نکنم. سه چهار سال طول کشید تا مسلمان شوم چون خانواده من بسیار مسیحی سختگیری بودند. گرچه میدیدند که من با دوستان مسلمان بسیار رفت و آمد دارم، ولی فکر نمیکردند که من مسلمان شوم. من به دلیل اینکه اجازه نداشتم مسلمان شوم، بسیار ناراحت و غمگین بودم و والدینم نمیتوانستند غمگینی مرا ببینند. بالاخره مرا در انتخاب دین آزاد گذاشتند و من مسلمان شدم. والدینم مرا درک میکردند و حتی هنگامی که به هند برگشتیم والدینم برایم غذای حلال تهیه میکردند.
اسلام و مسیحیت نقاط مشترک زیادی دارند و میتوانند در کنار یکدیگر به خوبی زندگی کنند. من در دوبی تحت تأثیر رسانههای غربی نسبت به اسلام نبودم چون مسلمانان را میدیدم که چه انسانهای شریفی هستند. اما چیزی که تغییر عقیده آن برایم سخت بود این بود که عیسی مسیح بر روی صلیب به خاطر گناهان ما کشته نشده است چون همیشه صلیب جلوی رویم بوده است و معتقد بودیم که عیسی مسیح به خاطر گناهان ما رنج برد و به صلیب کشیده شد. اما بعد از مدتی از مسلمان شدنم متوجه شدم که هیچ ضرورتی برای قربانی شدن عیسی وجود ندارد. ذات انسانها با گناه نخستین آلوده نشده است که نیاز به منجیای باشد که ذات انسان را از گناه موروثی نخستین نجات دهد. مسلمانان خیلی مرا حمایت کردند. آنها به من احکام دین را آموزش دادند و مرا به مجالس اسلامی دعوت میکردند و توانستم عقاید اسلامی را به خوبی فرا بگیرم.
اهل بیت برای من انسانهای کاملی هستند که برای خداوند زحمت کشیدند و در راه او به شهادت رسیدند. با وجود اهل بیت ما نیاز به هیچ الگوی دیگری در زندگی نداریم. بدون هیچ شک و تردیدی میتوانیم از آنها پیروی کنیم و به آنها تمسک بجوییم. دلیل اینکه من اسم خدیجه را انتخاب کردم این بود که حضرت خدیجه (سلام الله علیها) در حمایت از دین بسیار فداکاری کرد و بسیار رنج کشید و من نیز برای مسلمان شدن هزینههای زیادی دادم و سختیهای زیادی را تحمل کردم.
ایمان به اهل بیت، زیباترین تجربه زندگی من بود. اولین سفر زیارتی من به شام و زیارت حضرت زینب کبری (علیها السلام) بود. در حرم حضرت زینب، هنگامی که داستان سختیهای حضرت زینب در راه اسلام را یادآوری میکردم، نمیتوانستم حرکت کنم. بسیار آرامبخش بود. سفر بعدی من به عمره و زیارت حرم نبوی بود، حرم نبوی پر از آرامش و صفا بود. نگاه به گنبد سبز نبوی بسیار حیرتانگیز بود. امیدوارم بتوانم دوباره به زیارت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مشرف شوم. اولین محرم زندگیام، بسیار جالب بود. میدیدم که مسلمانان با محبت قلبیای که نسبت به امام حسین (علیه السلام) دارند، چگونه فعالیت میکنند. به قدری برایم محرم فوق العاده بود که همیشه انتظار محرم سال آینده را میکشم.
اولین درسی که من از کربلا گرفتم، ایمان و توکل به خداوند است. کسی که ایمان به خداوند و قضا و قدر الهی داشته باشد، مطمئن است که خداوند بهترین سرنوشتها را برایش رقم میزند و از قدم گذاشتن در راه خداوند هیچ ترس و واهمهای ندارد. یزید که اینگونه جنایات علیه خانواده پیامبر انجام داده است، یقیقناً هیچ اعتقادی به خداوند نداشته است. [ترجمه از پایگاه فرق، ادیان و مذاهب]